مستم کرد

آهای کسایی که تو تراس خونه تون کار میکنید
هر بار از جاتون بلند بشید
فرض که کسی منتظر دیدن تون در قاب پنجره آسمان نیست
اصلا بیخیال اون بیچاره منتظر
پاشید و بشینید پا و کمرتون خسته نشه
# من
# پنجره
# آسمان
# شهر
# گیسوی پاییزی یار
۱۱:۵۰ ظهر بوقت آرزوی دیدار
و دیداری که اتفاق نیفتاد
نگید اشتباه میکنم که یه خاطره قشنگ میره هوا .

 # مسافر

مستم کرد...

من از سکوت میترسم  ته دلم خالی میشه  میگم نکنه این همون آغاز باشه  آغاز یک پایان  آغاز فراموش شدنم  آغار رها شدنم در برهوت تاریک تنهایی ممنوعه دست نیافتنی من خوب من  دیدنت شده آرزو آرزوی محال  ای خیال لطیف  اگر تو را اینجا هم نبینم چه کنم  اگر درد دلتنگیم را اینجا مرهم نگذارم  ره به کجا ببرم  خسته ام  از باد و مباد  از کاش و ای کاش از ندیدنت از ندیدنت از ندیدنت و از نباید دیدنت ... # مسافر مستم کرد...

وقتی می نویسی برایم 

چون تشنه به آب رسیده 

هی میخوانم

و هی مینوشم 

درد است 

میدانم 

اما 

از افیون پیامت 

و سحر واژه هایت 

محرومم نکن 

گرفتارم به تو 

کاش ...

کاش ...

# مسافر 

مستم کرد...

وقتی هستی 

حالم خوبتر میشود 

خستگی هایم کمتر میشود .

دردهایم را نمی گویم 

ولی دردهایم کمتر میشوند . 

بنویس برایم 

نترس از این بدتر نمیشوم 

# مسافر

مستم کرد...

جمعه پنجره تراس من سکوت سکوت انتظار اشتیاق دیدار تو بیچاره من ؟ ؟ # مسافر مستم کرد...

مگه پست روز جمعه من را ندیدید

یک پنجره ... هزار آرزو 

هر که دل آرام دید از دلش آرام رفت

این از من 

حالا شومام یکم امنیت نداشته باشید خوبه براتون

هیجان خونتون کم نمیشه

# مسافر 

مستم کرد...

دلم برای لحظه لحظه های انتظار آمدنت سر قرار تنگ شده

برای ثانیه های دیدارهایت

برای قدم قدم  راه رفتن پشت سرت تا سر قرار بیقرارم

کاش بازمیگشت 

و باز می گشتی 

#مسافر

مستم کرد...

و تو 

میروی 

بی من 

که گره بزنی 

سبزه ی تمام خاطره هامان را 

و دور کنی از خودت 

تمام مرا 

سیزده فرصت خوبی است 

برای دور کردن نحسی

!!

شاید هم حق داری

گره بزن تمام خاطره هامان را

شاید سال خوبی باشد 

برایت

بی من .

مستم کرد...

می خواهم

بزرگترین دروغ سیزده را

از زبان تو بشنوم

 

بگو:

"دوستت دارم"

 

ا#حسان نصری 

مستم کرد...

وای که هیچ سیزدهی بی تو به در نمی شود

نحسی آن به دوش ماست بی تو که سر نمی شود

این دل ما پر از گره , باز شود به دست تو

روز به روز سال به سال , بی تو گذر نمی شود!

#اعتمادی

مستم کرد...

چه می‌گذرد در دلمکه عطر آهن تفته از کلماتم ریخته استچه می‌گذرد در خیالمکه قلقل نور از رگهایم به گوش می‌رسدچه می‌گذرد در سرمکه جر جر طوفان بند شده در گلویم می‌لرزد.سراسر نامها را گشته‌امو نام تو را پنه مستم کرد...

یادم باشد عاشق کسی شوم،
که شعر را بلد باشد !
کسی که بفهمد وقتی؛
ستاره را به چشمهایش،
زمین را به آغوشش،
و بهار را به بودنش تشبیه میکنم !
یعنی،
دیوانه وار دوستش دارم ...

#مرتضی_شالی

مستم کرد...

ز دل، جانا، غم عشقت رها کردن توان؟ نتوان
ز جان، ای دوست، مهر تو جدا کردن توان؟ نتوان

اگر صد بار هر روزی برانی از بر خویشم
شد آمد از سر کویت رها کردن توان؟
نتوان

مرا دردی است دور از تو،
که نزد توست درمانش
بگویی تو چنین دردی دوا کردن توان؟
نتوان

رسید از غم به لب جانم،
رخت بنما و جان بستان
که پیش آن رخت جان را فدا کردن توان؟
نتوان

#عراقی

 

مستم کرد...

کاش می دانستم که هنوز در آن افکار پاره پاره ات یادی از من داری یا نه

کاش می دانستم تا دلم را به همان خوش می کردم

از روزی که رفتی غروب که می شود من می شوم وآن پنجره ای که از آن آمدنت را نگاه می کردم

وقتی باز این عقربه های ساعت خبر از نیامدنت می دهند غروب تمام خاطرم را می گیرد

و باز اشک های من مجالی برای آزادی می یابند 

زمزمه کنان می خوانمت

کاش بر می گشتی و می دیدی که چه دیوانه وار می خواهمت.

#نگین

مستم کرد...

گاه پیامبری مصلوبم

که امت را به نیایش دستانت می خواند

گاه شاعر دیوانه ای 

در کنج اتاق آبی

که غزلباران احساست می شود

گاه نقاش چیره دستی

که همه ی رنگها را برای چشمانت 

می آمیزد 

و نمی یابد.

گاه همچون صید 

در انتظارم تا بشکاری ام 

...گ

بگو

چگونه مرا 

مست کرده ای؟

که سر ِ هُشیاریَم نیست.

#مهدیس

مستم کرد...

ای ماجرای آبی پرواز تا خداای انتهای مرز تمام گذشته امای بی ریاترین نفس پاک یاس هابا نام تو کتاب وفا را نوشته امدر زیردانه های قشنگ تگرگ عشقمن بودم و خیال تو و یک سبد بهاریک آسمان شکوفه زیبا و پاک یاسا مستم کرد...